اکران آثار جدید باشگاه فیلم رویش در سینمای مهر کوهسنگی مشهد قسمت ۲۰ فصل ۷ پایتخت، ۱۴+ سال است! + جزئیات شعر عطار؛ سرشار از معنا برای هنر ایرانی | گپ و گفتی با هنرمندان هنرهای تجسمی درباره عطار و تأثیر اشعارش بر زندگی امروزی سریال هندی دهیاری روی آنتن تلویزیون + زمان پخش استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه فردوسی مشهد: هیچ شاعر دیگری را نمی توانید جای عطار بگذارید معرفی هیئت انتخاب نامزد‌های نهایی چهره سال ۱۴۰۳ هنر انقلاب صفحه نخست روزنامه‌های کشور - دوشنبه ۲۵ فروردین ۱۴۰۴ فیلم کوتاه پس از پدر، در راه مسکو اکران سیار فیلم صیاد هم‌زمان با روز ارتش در سال ۱۴۰۴ معرفی ۴ هزار و ۵۰۰ هنرمند از سوی صندوق اعتباری هنر به سازمان تأمین اجتماعی زمان اکران آنلاین فیلم هفت بهارنارنج با بازی علی نصیریان مشخص شد انتشار فراخوان هفته فیلم و عکس انجمن سینمای جوانان ایران در مشهد با نام خلیج‌فارس آغاز پخش فصل ۲ سریال آخرین بازمانده فیلم کوتاه «برنده» راهی سه جشنواره خارجی شد سفری درونی به سوی حقیقت مطلق، با عطار عشق و طلسم در امتداد آبی دریاچه | گزارشی از اجرای نمایش «دریاچه قو» در مشهد
سرخط خبرها

آموزش داستان نویسی | تداوم حافظه (بخش ششم)

  • کد خبر: ۳۲۶۳۲۳
  • ۲۴ فروردين ۱۴۰۴ - ۱۲:۰۸
آموزش داستان نویسی | تداوم حافظه (بخش ششم)
گلشیری، برای ایجاد پیوند بین عنصر اول و عنصر دوم،  که ناشی از تداعی و یادآوری است، به شکل‌های مختلفی عمل کرده است. تکنیک‌هایی که او برای پل زدن بین دو لحظه در این داستان کوتاه به کار برده است، از رمان «خشم و هیاهو»‌ی فاکنر هم گسترده‌تر است.

به گزارش شهرآرانیوز؛ «مثل همان اوایل جنگ، وقتی در وضعیت قرمز آدم بیرون بود و دست به دیوار می‌رفت، تاریکی چنان غلیظ بود که انگار تاریکی می‌بردمان، یا مثل ما دوتا که به پیشواز بچه‌ها رفتیم تا یک ماهی همه باهم یک جا بمانیم و کم کم به بچه‌ها بفهمانیم که چرا می‌خواهیم جدا شویم.» («نقشبندان»، هوشنگ گلشیری)

در بخش قبلی، به شیوه ارائه گذشته یا همان فلش بک در داستان «یک مسئله موقت» از جومپا لاهیری پرداختیم. در آنجا، بازگشت به گذشته از طریق ذهن یکی از شخصیت‌ها و به شکلی ساده اتفاق می‌افتاد و درکنار آن، با استفاده از دیالوگ ها، لاهیری توانسته بود تصویر گذشته را کامل کند. درادامه، به بررسی همین موضوع در داستان «نقشبندان» از نویسنده فقید ایرانی، هوشنگ گلشیری، می‌پردازیم.

گلشیری شیوه‌ای سخت‌تر و پیچیده‌تر را برمی گزیند. شاید بار اول که داستان «نقشبندان» را بخوانید، احساس گیجی و ابهام فزاینده‌ای به شما دست دهد ــ حق هم دارید. دلیلش این است که گلشیری در ریخت بندی داستانش از منطقی متفاوت پیروی می‌کند، منطقی درونی که براساس تداعی و عملکرد حافظه کار می‌کند.

در داستان لاهیری، شیوه‌ای کلی نگر و با دقتی کمتر پیش گرفته می‌شود: در «یک مسئله موقت»، بازگشت به گذشته صرفا براساس یادآوری یک دوره کار می‌کند؛ راویْ گذشته را مرور می‌کند و با رویکردی توصیفی-توضیحی آن را به مخاطب ارائه می‌دهد. اما گلشیری عملکرد حافظه را عینا روی کاغذ آورده است و، جسورانه، بدون ترس از کج فهمی یا گنگی، داستانش را شجاعانه سطربه سطر سازمان دهی می‌کند.

به بند اول یادداشت دقت کنید. راوی درحال صحبت درباره جنگ است، و تاریکی در شرایط حاد وضعیت قرمز. همین حالت و تجربه او را به یاد لحظه‌ای می‌اندازد که همراه با شیرین (زنش)، برای دیدن فرزندانشان که در غربت و مهاجرت زندگی می‌کنند، رفته بوده‌اند به اقامتگاهی. تاریکی جنگ و وضعیت قرمز او را به یاد تاریکی ضمنی و عاطفی آن لحظه می‌اندازد که قرار بوده خبر جدایی شان را به بچه‌ها بدهند.

درعین حال، آن‌ها رفته‌اند تا یک ماه را در کنار هم بگذرانند، درست مانند آدم‌هایی که در وضعیت قرمز خودشان را به پناهگاه می‌رسانند و کنار هم در تاریکی سر می‌کنند. راوی به همین ترتیب داستان را ادامه می‌دهد: هر چیزی او را یاد تجربه یا خاطره‌ای (معمولا دردناک) می‌اندازد. با این ترکیب بندی پیچیده، گلشیری یکی از بهترین نمونه‌های داستان سیال ذهن را در سطح جهانی ثبت می‌کند، یکی از یادگار‌های همیشگی و جاودانه اش.

«کشتی هم باید باشد و آفتابی که حتما سرد و بزرگ بر بالای افق آویخته بود. بچه‌ها هم باید باشند که بالاخره، وقتی شیرین را دیدند، دست تکان دادند. شیرین هم دست تکان می‌داد و حالا در نیویورک صندوق دار فروشگاه لباس بچگانه است و شب با قطار می‌رود ....» (همان)

گلشیری، برای ایجاد پیوند بین عنصر اول و عنصر دوم،  که ناشی از تداعی و یادآوری است، به شکل‌های مختلفی عمل کرده است. تکنیک‌هایی که او برای پل زدن بین دو لحظه در این داستان کوتاه به کار برده است، ازنظر تنوع، بدون هیچ اغراقی، از رمان «خشم و هیاهو»‌ی فاکنر هم گسترده‌تر است؛ ظرافت او در اجرای تکنیک هم بسیار پیشرفته‌تر و جلوتر از تمامی آثار ویرجینیا وولف است. در این بند، راوی مشغول ساختن تصویری است که تقلا دارد شاد باشد، اما، مانند آفتاب سرد زندگی او، بی فروغ و بی گرماست.

در این تصویر، بچه‌ها در مرکز هستند؛ و همین او را به یاد وضعیت فعلی شیرین در نیویورک می‌اندازد. برای همین، عنصر اول، که بچه هاست، به عنصر دوم، که شیرین در فروشنده لباس «بچگانه» است، پیوند می‌خورد. ظرافت‌های زبانی این داستان، یکی از شاهکار‌های گلشیری، در این مجال نمی‌گنجد و، بدون بزرگ نمایی، حداقل، کتابی باید به آن اختصاص داد.

با احترام عمیق و ایستاده به استاد بزرگ داستان نویسی فارسی هوشنگ گلشیری. یادش جاودانه، روحش در آرامش ابدی.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->